
سکانسهای افتتاحیه فیلمهای ابرقهرمانی تاثیر مهمی بر ایجاد حس کنجکاوی بر مخاطب داشته و برخی از این آثار به نحو احسنت این مسئله را به تصویر کشیدهاند.
در حالی که دنیای سینمایی مارول سکانسهای پس ار تیتراژ را به صورتی گسترده در فیلم و سریالهای هالیوودی باب کرد اما به صورت کلی در ژانر ابرقهرمانی، سکانسهای افتتاحیه از اهمیت بسیار بالایی در نزد مخاطب برخوردار بوده و خلاقیت کارگردان و نویسنده در معرفی داستانی که قرار است مخاطب شاهد آن باشد، به حدی تاثیرگذار و پراهمیت است که حتی میتواند موجب کنجکاوی بیننده در قبال فیلمهای بیکیفیت و کلیشهای نیز بشود.
از دهه ۱۹۸۰ میلادی به بعد که ژانر ابرقهرمانی با محبوبیتی بیسابقه مواجه شد، برخی از کارگردانان هالیوود که سکان هدایت پروژههای سینمایی در ژانر ابرقهرمانی را بر عهده داشتند، با نبوغ و خلاقیتی مثالزدنی دست به خلق سکانسهای آغازینی زدند که مخاطب را از همان ابتدای کار میخکوب کرده و آنها را وادار نموده تا به مشاهده ادامه ماجراجوییهای قهرمان خود بپردازد.
مسئلهای که سبب شده تا در این مقاله به معرفی ۱۰ فیلم ابرقهرمانی برتری بپردازیم که سکانس افتتاحیهشان فارغ از بحث زمان اکران، هنوز هم از جذابیتی دو چندان برخوردار بوده و به مانند کلاس درسی برای باقی کارگردانان محسوب میشود که بدون هیچ خلاقیت و فکری تنها در نظر دارند تا روایت کلیشهای قهرمانانه خود را به تصویر بکشند. پس در ادامه این مقاله با ما همراه باشد.
فیلم Batman (بتمن) ساخته تیم برتون در سال ۱۹۸۹

در حالی که امروزه بروس وین/بتمن به عنوان یکی از محبوبترین قهرمانان مدیومهای مختلفی از سرگرمی شناخته میشود اما این تیم برتون بود که با ساخت فیلم Batman در سال ۱۹۸۹ نه تنها ژانر ابرقهرمانی را دگرگون نمود، بلکه تعریف جدیدی از شوالیه تاریکی را در نزد مخاطبین به تصویر کشید.
قطعاً طرفداران دیسی و شخصیت شوالیه تاریکی صحنه به یاد ماندنی این فیلم را به خاطر دارند. جایی که چند دزد از پس غارت کیف یک شهروند عادی و در حالی که مشغول تقسیم محتوای آن بین خود هستند، به ناگاه شوالیه تاریکی در پشت آنها ظاهر شده و یک گوشمالی حسابی به آنها میدهد که به سبب فضای گوتیک و خاص شهر گاتهام، مخاطبین از همان ابتدا غرق در فضاسازی تیم برتون شده و اتفاقی فراموش نشدنی را تجربه کردند که در نهایت به تماشای ۱۲۶ دقیقه از فیلمی سراسر هیجان منتهی خواهد شد. جمله “من بتمن هستم” که از زبان مایکل کیتون خارج میشود، هنوز هم میتواند هر بینندهای را شوکه نماید.
انیمیشن The Incredibles (شگفتانگیزان) ساخته برَد بِرد در سال ۲۰۰۴

در حالی که امروزه استودیو انیمیشنسازی پیکسار روزهای نه چندان خوشی را سپری میکند اما در سال ۲۰۰۴ این استودیو به رهبری برَد بِرد اثری را خلق کرد که صنعت انیمیشن را برای همیشه دگرگون نمود.
برخلاف اکثر آثار ابرقهرمانی که سعی دارد از همان ابتدا به دستاوردهای شخصیت اصلی پرداخته و قدرتهای وی را به معرض نمایش بگذارد اما در انیمیشن زیبای The Incredibles شاهد سکانس مستند گونهای هستیم که نشان میدهد ابرقهرمانانش تا چه اندازه ساده بوده و به مانند باقی انسانها با فراز و فرودهای زندگی دست و پنجه نرم میکنند. شخصیتهای که در هنگام مصاحبه دستپاچه شده و یا دچار اشتباهات رایج روزمره میشوند، به حدی زیبا و تاثیرگذار عمل میکند که مخاطب به عنوان یک انسان عادی به راحتی میتواند با آنها ارتباط برقرار کرده و همذات پنداری نماید. مسئلهای که نمایانگر جادوی استودیو پیکسار و خلاقیت برَد بِرد در خلق سکانس آغازینی است که در عین به تصویر کشیدن ابرقهرمانانی قدرتمند و خیالی اما همچنان در عمق شخصیتیشان شاهد انسانهای عادی هستیم که به مانند هر فرد دیگری میتوانند دچار خطا و اشتباه شوند.
فیلم Blade (بلید) ساخته استیون نورینگتون در سال ۱۹۹۸

در دورانی که کمتر کسی شناختی نسبت به دنیای مارول و شخصیتهایش داشت، استیون نورینگتون با فیلم Blade از کمیکهای مارول حسابی خوش درخشید و زمینهساز ساخت فرنچایزی فراموش نشدنی گشت.
در سکانس آغازین فیلم Blade شاهد ورود مردی ناشناس به رستورانی از خونآشامها هستیم؛ جایی مملو از وحشت و خون که هیچ انسانی حتی جرات نزدیک شدن به آنجا را نخواهد داشت. با این حال در زمانی که خونآشامها دندانهای وحشتناک خود را تیز کرده تا به سمت طعمه خود حملهور شوند، سر و کله بلید پیدا شده و شروع به قتلعامی خونین میکند که حسابی از خجالت خونآشامهای بیرحم و درنده در خواهد آمد. ۲ دهه پیش از آن که آثار سینمایی و تلویزیونی مارول به کلکسیونی از روایات کلیشهای، سطحی و کودکانه بدل گردند که حتی مهمترین آثارشان نیز با شوخی و خنده، کفر مخاطب را درآورده است، شاهد افتتاحیه فیلمی بسیار جدی و خونین بودیم که هیچ ابایی از به وحشت انداختن مخاطب نداشته است. مسئلهای که سبب شده تا فیلم جدید Blade با هنرنمایی ماهرشالا علی کاری بسیار سخت برای جلب رضایت مردم داشته و باید از پس رقابت با اثر وسلی اسنایپس در سال ۱۹۹۸ بربیاید.
فیلم Thor: Ragnarok (ثور: رگناروک) ساخته تایکا وایتیتی در سال ۲۰۱۷

شخصیت ثور در دنیای سینمایی مارول یکی از پر فراز و نشیبترین روایتهای داستانی را تجربه کرد که هر یک از فیلمهای آن از مشکلات متعددی رنج برده و هیچگاه یک اثر بینقص را دریافت نکرده است. مخصوصاً اثری که در عنوان آن به آخرالزمان رگناروک اشاره شده باشد ولی لحن آن کاملاً کمدی و مفرح تعریف شده است.
با این حال نخستین همکاری تایکا وایتیتی با استدیو مارول منجر به خلق اثری عجیب و غریب ولی دوستداشتنی به نام Thor: Ragnarok شد که در نهایت برای نخستینبار، تکلیف ثور را با مخاطب روشن میکند. از همان دقیقه آغازین Thor: Ragnarok میتوانیم امضای تایکا وایتی را مشاهده نماییم؛ اثری سراسر دیوانهوار، مفرح و هیجانانگیز که ثور در جریان یکی از ماموریتهای خود با سورتور مواجه شده و به دام وی میافتد. رویارویی ثور کلهشق ولی قدرتمند دنیای سینمایی مارول با موجودی که طبق پیشبینیها، نابودی ازگارد را به همراه خواهد داشت، به حدی متفاوت و عجیب است که شاید هیچکس حتی تصورش را هم نمیتوانست بکند که گفت و گوی چنین شخصیتهای مهمی از اساطیر نورس بدین گونه رقم بخورد. مسئلهای که در نهایت به مجموعهای از سکانسهای تعقیب و گریز و اکشن منتهی شده و وقایعی خاطرهانگیز و جذاب را پدید آورده است.
فیلم The Batman (بتمن) ساخته مت ریوز در سال ۲۰۲۲

پس از قلع و قمع شخصیتهای دنیای سینمایی دیسی توسط کمپانی برادران وارنر، انتظارات از The Batman به شدت افزایش پیدا کرده بود و مخاطبین انتظار اثری در حد و اندازه ساختههای نولان را داشتند.
با وجود این که The Batman بیشتر بر جنبه کاراگاهی و دوران جوانی بروس وین تمرکز کرده بود اما سکانس آغازین این فیلم قطعاً یک شاهکار فراموش نشدنی در ژانر ابرقهرمانی به شمار میرود. سکانسی که به فیلمهای ژانر وحشت تشابه پیدا کرده بود، با پخش یک موسیقی حماسی در پسزمینه و دیالوگهایی که رابرت پتینسون به زبان میآورد، منجر به خلق فضایی بسیار تاریک و شوکهکننده از شهر گاتهام و جنایتکارانش شده بود تا این که در نهایت لحظه موعود فرا رسید و شاهد خروج شوالیه تاریکی از سایهها بودیم تا در مقابل گروهی از تبهکاران قرار گرفته و به شکلی خشونتآمیز و بیرحمانه آنها را متوقف نماید. مت ریوز از همان سکانس ابتدایی فیلم The Batman ثابت میکند که آمده تا ناکامیهای دنیای سینمایی دیسی را جبران نموده و بتمنی را به تصویر بکشد که در واقعگرایانهترین حالت ممکن، میتواند از هر بیگانه و الهه باستانی، ترسناکتر جلوه نماید.
فیلم Deadpool (ددپول) ساخته تیم میلر در سال ۲۰۱۶

کمپانی فاکس قرن بیستم پیش از خریداری شدن توسط کمپانی دیزنی و در روزگاری که فرنچایز مردان ایکس را به نابودی کشانده بود اما با فیلم Deadpool ثابت کرد که تا چه اندازه میتوان دیوانهوار و احمقانه عمل کرد و مخاطب را به وجد آورد.
شخصیت ددپول پس از سالها کش و قوس و ناکامی سرانجام در سال ۲۰۱۶ با سکانسی عجیب و غریب و دیوانهوار بر پرده سینما به اکران درآمد. مخاطبین در همان ابتدای کار و بدون هیچ پیشزمینهای شاهد انفجارهای متعدد و زد و خوردهای خونین و پرت شدن ماشین و موتور به گوشه و کنار خیابان هستند تا در نهایت چشمشان به جمال وید ویلسون روشن شود. تیم میلر از همان ابتدای کار با Deadpool نشان میدهد که چگونه میتوان به طرزی مناسب و حساب شده، هم شوخی را وارد صحنه کرد و هم خشونتی بی حد و مرز و هیجانانگیز را به تصویر کشید و حفظ چنین تعادلی در یک اثر ابرقهرمانی، مسئلهای است که استودیو مارول به شدت نیاز به یادگیری آن دارد.